۱۳۸۸ بهمن ۲۸, چهارشنبه

یک تقسیم بندی منطقی!


مردم دو دسته ان : یک دسته اونایی که آواتار رو دیدن و یه دسته اونایی که آواتار رو ندیدن! 

سوگند نامه!



سوگند یاد می کنم که در تمامی جشن های ساندیسی حضور فعال داشته باشم! 


در رابطه: با ادای سوگند کارمندان دولت! 

۱۳۸۸ بهمن ۲۶, دوشنبه


چه حالی میده وقتی که ساعت 2 شب نشستی پشت کامپیوتر و فارغ از اینکه کسی تو رو ببینه در حالی که مشغول صفر کردن گودرت هستی دستت رو میکنی تو دماغت؟!

۱۳۸۸ بهمن ۲۵, یکشنبه

به خدا قسم !

آدما اگر یه ذره دست از سر خدا بردارن به زندگی شون بچسبن زندگی بهتری خواهند داشت.

۱۳۸۸ بهمن ۲۲, پنجشنبه

پرواز را به خاطر بسپار! ‏


"پرواز را به خاطر بسپار"، پرنده مرد نیست! 

۱۳۸۸ بهمن ۲۱, چهارشنبه

راهپیمایی به زور امضا!


دیروز رفتم تامین اجتماعی کار داشتم. داشتن از کارمندا یکی یکی امضا میگرفتن که روز 22 بهمن بیان راهپیمایی! 

۱۳۸۸ بهمن ۱۹, دوشنبه

اخخخخخخخخخخخخخخخخخخ


پسر بچه تو تاکسی : "اخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ ... "
مامان بچه : "نکن پسرم! زشته!"
پسر بچه : "از بابا یاد گرفتم آخه! ..." 

ترکش های خوشه بندی!


من کچلو نمی گی؟! هر دفعه میرفتم آرایشگاه تا یه تی بکشه روی این سر کلچلم ازم 1000 تومن میگرفت. این دفعه رفتم 1200 تومن گرفت! گفتم چرا؟ گفت که خوشه یک شدم! 

بس ناجوانمردانه سرد است ...

انقدر هوا سرده که تو فکرم هر وخت از خونه رفتم بیرون حتمن یه شیشه تو جیبم داشته باشم.

شیشه مشروب نه آی‌کیو. یه شیشه خالی واسه شاشیدن !

کوفتم شد !

تا دیروز یه ساندویچ ژامبون می‌خریدم 1500 تومن، همین دیشب رفتم خریدم 2000 تومن. یهو 500 تومن اومد روش ! آقای احمدی نژاد خواستم خالصانه مراتب تشکرم رو به جا بیارم. واقعن دست شما درد نکنه.

»دوستان» یعنی پسرها!


آقایون تو وبلاگشون به صورت رسمی اعلام میکنن که وقت نداریم به وبلاگ دوستان سر بزنیم و کامنت بذاریم و کلی هم معذرت خواهی می کنن! اونوخ وبلاگ هر دختری رو که باز می کنی، کامنت براش گذاشتن 10 تا 10 تا! 

۱۳۸۸ بهمن ۱۸, یکشنبه

مکمل!


دو تا جوراب دارم یکیش نوکش سوراخه، یکیش هم پاشنه ش! فردا باید اونی که نوکش سوراخه رو اول بپوشم بعد اونی که پاشنه ش سوراخه رو روش! 

در جست و جوی جوراب!


از سر بازار تا تهش میگردی یا پوشاک زنانه س یا پوشاک بچه گانه! اگه یه نفر جوراب مردونه بخواد باید چه گهی بخوره؟  

جو گیری !

رضا رویگری اگر می‌دونست قرار چنین مملکتی بشه هزار سال با اون شور انقلابی ایران ایران رو نمی‌خوند.

کاش!


کاش من هم یک دختر بودم تا کامنت های وبلاگم بالاتر از صدتا میشد!؟! 

۱۳۸۸ بهمن ۱۷, شنبه

از دست این مملکت خراب شده!


زندگی در هائیتی ام آرزوست! 

نون و خون!


عزیزی گفته که : "دقیقاً از روزی که دندونم رو کشیدم دارم نون رو با خون می خورم"
میخوام بگم که : "عزیزم! ما از روزی که دندون درآوردیم داریم نون رو با خون میخوریم!"

۱۳۸۸ بهمن ۱۴, چهارشنبه

پیرو حرکت هماهنگ شده شیث رضایی و علیرضا حقیقی در بازی داربی!


- کلن ملت عادت کردن که صاف تو چشات نیگا کنن و عقلت رو انکار کنن!  

چه خبر؟

- ... خب چه خبر؟
- خبر قابل عرضی نیست.
- اشکال نداره، یه چند تا از اون غیرقابل عرضاش رو سوا کن بگو! 

۱۳۸۸ بهمن ۱۲, دوشنبه

اصلا شاید خدا از فوتبال خوشش نیاد! اونم از بازی استقلال و پرسپولیس! 

اون بالایی!

خدای علی دایی هنوز "اون بالا" ست!

فکر می کنم که فردوسی پور امشب ابروهایش را تمیز کرده! 

بد جوری میخواهم!

دلم بالا و پایین پریدن توی یک دیسکو میخواهد! ندارین یک کمی قرض بدین؟

خیس شدن!

این روزها چشمهایمان دیگر کاری به جز خیس شدن ندارند!

خدا خدا کردن!

این روز کارم شده خداخدا کردن! به چه شکل؟!  
- هر وقت یه تب جدید توی مرورگرم باز می کنم فقط خداخدا می کنم یه دفعه توی عنوانش اینو (--Blocked--) نشون نده!